بازی و شادی و خنده

یکی از فانتزیام اینه که
برم امریکا تو جلسه معرفی شرکت کنم .
همین وسط ها ی جلسه گوشی Glx ام زنگ بزنه
منم بگم sorry و به راحتی گوشی رو از جیبم در بیارم و در حالی که بقیه
دارن به من میخندند یهو گوشی یکی شون زنگ بزنه ولی هر کاری کنه
گوشی جدید apple اش از جیبش در نیاد . منم یه پوزخند بزنم و
در حالی که بقیه دارن با تعجب به من نگاه میکنند و میگند wait , wait !!!
تو افق ناپدید شم :)

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﺑﺮﻗﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺎﻻ ... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﻧﮕﺎﻫﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺑﺸﯿﻢ ، ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﻻ ، ﺍﻭﻥ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﻬﻮ ﺷﯿﻢ

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که تو مه پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان تو مه محو شن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه یه لامبورگینی رونتون بخرم پشتش بنویسم
(عاقبت فرار از مدرسه)

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

يکى از فانتزيام اينه تو خيابون دوس دخترم و با يکي ببينم بعد من برم نزديکش يه تف درشت ابدار بکنم تو صورتش بگم لياقتت همينه بعد يه دوست دختر خارجى خوشگلم با يه پورشه بياد بگه ' ehsan come on ' بعد منم بگم ' Ok baby i am coming ' بعد تو افق محو بشيم و جى اف اوليم از بغض بميره يه تف ديگه رو جسدش کنم :|
به روح هم اعتقاد ندارم

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که ..
تهیه کننده برنامه کودک بشم بعدش
بجا این خاله ها،
عمه بیارم!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

افت تحصیلی پیدا کرده اید؟
مشروط میشوید؟
هی زرتو زرت شکست عشقی میخورید؟
ترشیده اید؟
به افق بپیوندید
ما محوتان میکنیم
محوستان شریف
با مجوز رسمی از وزارت افق!!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

روابط عمومي افق اعلام کرده که ...
ظرفيت افق تکميل شده
بريد يه جاي ديگه محو بشيد جون مادرتون!
حالا من کجا محو بشم؟!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که ...
سعی كنم بيدار بمونم
و ببينم كی خوابم ميبره
ولی همیشه باز صبش پاميشم يادم نيس!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

يکي از فانتزيام اينه که ...
به بچه ۲ ، ۳ ساله پیدا کنم
بهش بگم مامانتو گرگ خورد
انقده خوبه!

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیای من اینه که سیگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم …

  ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا …
بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم و وختی میرم خونه عربده بکشم عیاااااال! بعد زنم خودش بره کمربندو بیاره بگه عاغامون بگیر بزن سیاهو کبودم کن ، تو نزنی کی بزنه ؟؟؟
بعد منم بگم پاشو ضعیفههههه شووووما تاج سره مایییییی …

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …

 ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ 

یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم

  ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!

نوشته شده در پنج شنبه 28 شهريور 1392برچسب:,ساعت 13:4 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

 عکسهای خنده دار و متحرک | irannaz.com

نوشته شده در شنبه 23 شهريور 1392برچسب:,ساعت 17:5 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

/روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن

 

۲/سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند

 

۳/وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین

 

۴/وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین

 

۵/کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید

 

۶/همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین

 

۷/جدول نیمه تموم دوستتون رو حل کنین

 

۸/روی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین

 

۹/وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین

 

۱۰/از بستنی فروشی بخواین که اسم پنجاه و چهار نوع بستنی رو براتون بگه

 

۱۱/در یک جمع سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین

 

۱۲/به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین

 

۱۳/وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین

 

۱۴/وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

 

۱۵/موقع ناهارتوی یک جمع جزئیات تهوع وگلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین

 

۱۶/ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین

 

۱۷/بوتیک چی رو وادار کنید شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچ کدوم جالب نیست و سریع خارج بشین

 

۱۸/شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین

 

۱۹/اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین

 

۲۰/وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته

 

۲۱/صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین

 

۲۲/روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین

 

۲۳/وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده

 

۲۴/وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود

 

۲۵/چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین

 

۲۶/بادکنک بچه ها رو بترکونین

 

۲۷/مرتب اشتباه لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بهش بخندین

 

۲۸/وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه میکنه بهش بگین موی بلند بیشتر بهش می یاد

 

۲۹/بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین

 

۳۰/کلید آپارتمان طبقه سیزدهم تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! ﴿این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره

 

۳۱/ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین

 

۳۲/توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین

 

۳۳/هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره

 

۳۴/حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین

 

۳۵/نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین

 

۳۶/دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین

 

۳۷/عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین

 

۳۸/پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که ۵ دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونین

 

۳۹/با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین

 

۴۰/شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین

 

۴۱/موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین

 

۴۲/توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین

 

۴۳/شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین

 

۴۴/توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین

 

۴۵/توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین

 

۴۶/جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین

 

۴۷/یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین

 

۴۸/توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه

 

۴۹/چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین


۵۰/ورقهای جزوه ء ۳۰۰ صفحه ای دوستتون که ازش گرفتین زیراکس کنین رو قاطی پاتی بذارین ، یه بر هم بزنین ، بعد بهش پس بدی

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 17:27 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

کاریکاتو,کاریکاتور طنز

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 17:18 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

مرد: عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده!
زن: از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــگ بووووووود!
مرد: اون که ۱۰۰%… هیکلت همیشه قشنگ بوده…
اصلاً من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد…!
زن: یعنی به خاطر هیکلم، فقط با من ازدواج کردی ؟
خیلی هیــــــــــــزی!
مرد: نه عزیزم، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم…
هیکلت واسم مهم نبود!
زن: یعنی چی؟!
پس این همه ورزش میرم، برای کی میرم برا عمم؟!
هیکلم برات مهم نیست؟!!
مرد: عزیزم، موقع دوست شدن مهم نبود، الان که هست…!
زن: یعنی الان میرم ورزش، برات بی اهمیت میشم؟!!
مرد: فدات شم، قربونت بشم، همه چیزت، تمام وجودت، همه خصوصیاتت، برام مهمه!
زن : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که دوستم داشته باشی؟
خیلی نامردی…
چیه پای کسی درمیونه؟؟!!
مرد: بابا، جان مادرت بیخیال شو، چه غلطی کردیم تعریفتو کردیماااا؟؟!!
زن: دیدی… دیدی…
پس از اول درست حدس زدم که یه ریگی تو کفشته که داری ازم تعریف می کنی؟!
برو از جلو چشام دور شو…
یه چند ساعت نمی خوام قیافتو ببینم…

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 17:15 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

ترول های بامزه و خنده دار, عکس خنده دار

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 17:9 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

                                                                   یک حلقه سادهدختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

    ... يك مجلس عروسی ساده و کم خرج

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... يك ماه عسل ساده

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

یک خانه کوچک و نقلي برای زندگي با حياط كوچولو
    كه بچه ها که بازی کنند

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... بچه هایی دوست داشتنی

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

  ... شوهري كه مرد خانواده است

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... و در عين حال سخت هم کار میکنه

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

    ... یک ماشین کوچک و ارزان برای خرید کردن

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... یک ماشین دیگه برای رساندن بچه ها به مدرسه

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

مقداری کيف براي مهماني

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... کفش هایی برای مناسبتهای مختلف

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... تعدادی لباس و لوازم زیبا

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

   ... مقداری لوازم آرايشي و زیبایی

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

  ... سالی چند بار مسافرت خارج از کشو

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... تعداد بیشتر مسافرتهای داخل کشور

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... کادوهاي ناگهاني

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

... و در آخر مقداركمی تضمین مالي براي حفظ زندگي

 دختر و پسر, مطالب جالب خنده دار

 فقط همین...

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 16:58 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»،

بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.

مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.

بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!»

بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»

پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد.

به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد.

ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 16:55 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

     مگس اومده تو خونه، رفتم حشره کش آوردم، مامانم می گه می خوای بکشیش؟ پـَـــ نــه پـَـــ می خوام بزنم زیر بغلش بوی عرق نده!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    رفتم گل فروشی، می گم ببخشید، کاکتوس هم دارید؟ می گه واسه دکور می خواین؟ پـَـــ نــه پـَـــ تو خونمون شتر پرورش می دیم، می خوام یه وقت احساس غربت نکنن، حس کنن خونه خودشونه!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    از حموم اومدم بیرون، حوله تنم کردم مادرم می گه حموم بودی؟ پـَـــ نــه پـَـــ تجویز دکتره روزی دو بار قبل از غذا حوله بپوشم!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    سر جلسه امتحان به جلوییم میگم سوال ۳ رو بلدی؟! میگه آره می خوای!؟ پـَـــ نــه پـَـــ نگرانت بودم میخواستم اگه ننوشتی بت بگم!!!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    اومدم در یخچالو باز میکنم دنبال غذا مامانم میگه گشنته؟ پـَـــ نــه پـَـــ اومدم ببینم کی هی چراغ این تو رو خاموش روشن می کنه!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    تو حموم به مامانم می گم یه صابون بده میگه: مگه صابون نیست؟ پـَـــ نــه پـَـــ تعدادمون زیاده میترسم یه وقت کم بیاد!!!!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    رفتم باغ وحش از نگهبانه میپرسم ببخشید آقا قفس شیرا کجاست ؟ میگه بازدید کننده ای پـَـــ نــه پـَـــ نه از اقوامشون هستم اینورا کاری داشتم گفتم سری بهشون بزنم

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    یارو کارتن خواب رو دیده میپرسه گداست؟ پـَـــ نــه پـَـــ کارمند بانکه! محل زندگیشون اینجا تو کارتنه !

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    پارتی بودیم … ملت اون وسط داشتن دستارو تکون میدادن و میرقصیدن … رفیقم میگه دارن میرقصن!؟ پـَـــ نــه پـَـــ اینجا گیر افتادن! دارن برای هلیکوپتر امداد دست تکون میدن تا نجاتشون بده

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    از سایت ۴SHARED میخواستم یه فایل دانلود کنم ….. ۵۶۰ ثانیه صبر کردم بعد پیغام میده : میخوای این فایل رو دانلود کنی ؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ خیلی حال داد یکبار دیگه بشمر من بازم برم قایم شم ….. نیایا

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    رفتم دادگستری یارو میپرسه شکایت داشتید؟ گفتم پـَـــ نــه پـَـــ یه خورده برنج آوردم با ترازوی عدالت وزن کنم !

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    رفتم تی وی پرشیا واسه تست رقص ممد خردادیان گفت : اومدی برقصی ؟ !!! پـَـــ نــه پـَـــ اومدم تاتیانا برقصه من شاباشش کنم !!!!!!
    از اون ور رفتم Next Persian Star مهرداد گفت اومدی بخونی ؟؟؟؟ پـَـــ نــه پـَـــ اومدم ببینم رنگ موهای وارطان طبیعیه یا مصنوعی !!!

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    تو خونه جلو کامپیوترم نشستم داداشم از بیرون اومده میگه خونه ای؟؟؟ پـَـــ نــه پـَـــ تو جاده تهران – قمم…میگه پای سیستمی؟؟؟ پـَـــ نــه پـَـــ پشت فرمونم دارم تو اتوبان رانندگی می کنم

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

    تو خیابون دست دوست دخترمو گرفتم دارم رد میشم دختر خالم دیدتم میگه اااا دوست دخترته؟؟؟گفتم پـَـــ نــه پـَـــ کوره دارم از خیابون ردش میکنم ثواب داره

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟! پـَـــ نــه پـَـــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن….

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 16:52 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم

تو سر یکی از بچه های اقوام 

تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!! 

تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم 

چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!

.
نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 16:50 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 16:37 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 16:11 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

وقتی داری موج تماشا میکنی حواستو جمع کن ! خخخخخخخخ

نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 13:13 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

 

 

آخر و عاقبت نجات دادن همسر خخخخخخخخخخ

نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 13:9 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|

                                                       خونمون مهمون اومد
                                  وقتی در رو بازکردم دخترشون قدش حدودیک و نود بود
                                     وقتی کفشش رو درآورد یک و هفتاد وپنج شد ،
                                  اومد توی خونه گل سرش رو برداشت شدیک و پنجاه
                                                    نگرانم کم کم محو بشه ! :|

                                                                          ☺

                                                                          ☺

                                                                          ☺

                                         آن چیست که چشم دارد ولی نمیبیند ؟
                                                 پا دارد ولی حرکت نمیکند ؟
                                                 بال دارد ولی پرواز نمیکند ؟
                                               نوک دارد ولی غذا نمیخورد ؟
                                                      پرنده ی مرده‏ !!‏‏ :D
   

                                                                         ☺

                                                                         ☺

                                                                         ☺

                                              یه بار ما یه دونه هندونه خوردیم،
                                  در حدی که کم مونده بود پوستش سوراخ شه !
                                         فرداش رفتگر محلمون در زد و گفت:
                             اگه دیگه با این پوست هندونه کاری ندارین من ببرمش :|

                                                                   ☺ 

                                                                   ☺

                                                                   ☺

                                        به لقمان گفتند با چی میای اینترنت ؟
                                                   گفت : با بی ادبان !D

       
                                                                ☺

                                                                        ☺

                                                                        ☺

                                                         غودا چیست؟
                        کلمه ای که بروسلی وقتی میگفت زورش ۳ برابر میشد :D
    

                                                                   ☺

                                                                   ☺

                                                                   ☺

                                                           ثابت شده !
                                دور از دسترسها همیشه میتابند ، مثل ستاره ، ماه
                                         در دسترسها لامپی بیش نیستند !
                                         تو هم که لامپ دستشویی همش !
       

                                                                       ☺

                                                                       ☺

                                                                       ☺

                                             این حقه مسلم هر دختریه که،
                                     عکسای ۱۳ تا ۱۸ سالگیشو بسوزونه ! :D

                                                                      ☺

                                                                      ☺

                                                                      ☺

                                                دختری از مردی پرسید :
                                   چرا تا مرز دیوانگی عاشق کسی میشوم
                                در حالی که میدانم در نهایت به اون نمیرسم ؟
                                                      مرد جواب داد:
                                            به من بگو چرا زندگی میکنیم
                                    در حالی که میدانیم در آخر می میریم !؟
                                                       هیچی دیگه
                                                 دختره هم زد تو دهنش
                                      گفت سوال منو با سوال جواب نده  ! :|

                                                              ☺

                                                              ☺

                                                              ☺

                                     شازده کوچولو به روباه گفت : بیااااااااا
                                      روباه اومد و گفت : ها چی میگی ؟
                             شازده کوچولو گفت : دوری کنیم از هـــــــــــم ! :D
       

                                                             ☺

                                                             ☺

                                                             ☺

                            یکی از تفریحات دهه شصتیا و هفتادیا این بود که
             به یکی میگفتن پیشونیتو پاک کن و در همین حین چونشونو میخاروندن،
                               بعد اون یارو گیج میشد چونشو پاک میکرد ! :D
  

                                                            ☺

                                                            ☺

                                                            ☺

                                     حشره کش خالی‌ کردم تو اتاقم
                                     من سر درد گرفتم دارم می‌میرم
               پشه هه رو آینه اتاقم وایساده داره شاخکاشو مرتب می کنه ! :|
 

                                                           ☺

                                                           ☺

                                                           ☺

                                     در دو حالت دخترا کاملا بی دفاعن !
                                   یکی تازه ناخوناشونو لاک زده باشن :|
                                یکی هم کفش پاشنه بلند پاشون باشه :)
    

                                                          ☺

                                                          ☺

                                                          ☺

                  آقا کیف پول من مثل پیازه ، بازش که میکنی گریت میگیره :(

                                                          ☺

                                                          ☺

                                                          ☺

                       چرا وقتی کنترل گم میشه همه فک میکنن زیر منه ؟
                                            هی میگن پاشوو . . .
                                    نه اینجوری نه کامل پاشووو . . .
                        نیس دیگه آقاجون باشه احساس میکنم دیگه :|
      

                                                         ☺

                                                         ☺

                                                         ☺

        ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰﺍنی ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺰﺩ انتخابات ﺷﺪﻥ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻗﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺪونن !
                                 ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻧﺎﻣﺰﺩی خیلی ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺷﻴﺮﻳﻨﻴﻪ …

                                                        ☺

                                                        ☺

                                                        ☺

            یادش بخیر بچه بودیم وقتی معلم بهمون اجازه میداد بریم دستشویی،
                                      انگار بلیت سفر به اروپا بردیم !

                                                       ☺

                                                       ☺

                                                       ☺

            تا حالا دقت کردین لذتی که در یاد دادن فوش به بچه های کوچیک هست،
                      در آموزش کامپیوتر و زبان و مسائل تاریخی نیست ؟! :D

                                                       ☺

                                                       ☺

                                                       ☺

                           شاید باور نکنید ولی هنوز هم آدم هایی وجود دارن
            که تا دوربین و میکروفن می بینن اولین چیزی که به ذهنشون می رسه اینه:
                        من کوچیکتر از اونی هستم که پیامی داشته باشم :|
  

                                                       ☺

                                                       ☺

                                                       ☺

                  تو این فیلما دیدین وقتی از خواب پامیشن چقد تمیز و مرتبن !
                      خیلی تلاش کردم منم یبار اون جوری از خواب پا شم :|
                             ولی هر وقت پا میشم تو آینه خودمو میبینم
                شبیه سرخ پوستای آدمخوار جنوب غربی آمریکای مرکزی شدم! :|

                                                       ☺

                                                       ☺

                                                       ☺

                          یارو از تو کلاهش ۱ دقیقه ای خرگوش در میاره
                        من ۲ ساله نمیتونم یه الاغ رو از تو دلم بیرون بیارم :|
    

                                                      ☺

                                                      ☺

                                                      ☺

                                 پسر عموم شیش ماهه عقد کرده،
              هنوز با خانومش سر حساب کردن کرایه تاکسی جروبحث میکنن :|

                                                      ☺

                                                      ☺

                                                      ☺

                         شازده کوچولو از سیارشون زنگ زد به روباه گفت :
                               چرا آدمها اینقدر از هم دیگه بُت میسازن ؟
                                             صدا آمد : از بی ادبان !
                  فهمید اشتباهی شماره لقمان رو گرفته قطع کرد ! :mrgreen:
    

                                                      ☺

                                                      ☺

                                                      ☺

                               مامان بزرگم گفت به منم اینترنت یاد بده
                               ببینم چیه که تورو از کارو زندگی انداخته
                               هیچی دیگه ازساعت ۶:۳۰ شروع کردیم،
                                هنوز نتونستم بهش بگم موس چیه ! :|

                                                      ☺

                                                      ☺

                                                      ☺

                                  داشتم با خواهرم تلفنی حرف میزدم ،
                             بچه هاش هی‌ میومدن از هم شکایت میکردن
                                     خواهرم ام برگشت بهشون گفت :
                         دارم تلفن حرف میزنم ، برین همدیگه رو بزنین ! :|

                                                      ☺

                                                      ☺

                                                      ☺

                            یه سوال فنی: به بچه ی جوجه تیغی چی میگن؟
               جوجه جوجه تیغی؟ توله جوجه تیغی؟ جوجه تیغاله (گوساله،بزغاله…) ! :D

                                                      ☺

                                                      ☺

                                                      ☺

             ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺩﺭﺩ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘﯽ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻫﺎ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯﻣﺎﺳﺖ !
                       ﺑﺪﺑﺨﺘﺎ ﻫﺮﺟﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻦ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻃﺮﻓﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ :lol:

                                                      ☺

                                                      ☺

                                                      ☺

                       کتری مثل مادر شوهره مدام در حال جوشیدن !
               عروس مثل قوریه که با جوشیدن کتری اونم کم کم داغ میشه !
                 پسر مثل استکانه نصفشو کتری و نصفشو قوری پر میکنه !
            خواهر شوهرم مثل قاشق چای خوریه میاد به هم میزنه و میره :D

                                                      ☺<

نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:38 توسط ṂᾋẔἿὛᾋȒ|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->


قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت



Javascripts


دریافت کد تغییر شکل موس